گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست....

مشخصات بلاگ

سلام دوستان عزیز.
این وبلاگ رو برای نوشتن دلنوشته هام ایجاد کردم تا بابی باشه برای آشنایی و تبادل حرفای خداییمون..

بایگانی

آنجا که دلی میبارد،صدایی میلرزد روحی متلاطم میشود،نگاهی تشنه حضور میشود

قبه ی نیلگون بارگاهت معنا پیدا می کند

آنجا که قافیه دنیا را توان نوشتن نیست وغزلهای دیوان معنویت اوج میگیرند،روحت تشنه ی  کربلا میشود

جسمت شهید نینوا میشود وبیتها قافیه ی نجف را میطلبند

نجف:پاهایم سست بودند،قدم هایم طاقت برداشتن نداشتند حس عجیبی تمام تنم را دور میزد

اما دلم ابتدای صف عاشقان ایستاده بود واذن دخولت را میطلبدچقدر خسته ام از این مسافت سنگی

چقدر ثانیه های عبور سختی دارند

کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا نمیرسد لحظه ی اولین دیدار؟انگار ۳۲ حرف الفبا را توان نوشتن شدت انفجار قلبم نیست

چرا نمی بینم غریبی چاه های بغض آلود که در گلوی زمین فرو رفته اند؟

ساعت چند است نمیدانم

چند دقیقه در راهیم نمیدانم

چه کسانی اطرافم هستند نمیدانم.......نمیدانم

فقط میدانم ذره ذره وجودم تشنه اند،چقدر اتوبوس دور میزند.چقدر میرود......

نرو دیگر.........نه.....برو....فقط کمی زمان را جلو ببر

فقط کمی گنبد را نزدیکتر بیاور......

هرکارمیکنی مختاری فقط وجودم راببر.....روحم که رفته است......دلم که رفته است.

انگار داریم میرسیم،یا الله.............یا علی...........گنبد  هویدا شد آفریدگارا این چه حسیست؟

چرا قدرت تکلم ندارم؟منی که یک آسمان حاجت داشتم.چرا نفس حبس است؟؟؟؟؟؟

چرا؟خدایا هیچ نمیبینم جز زلالی........آنقدر زلالند  که هیچ نمیبینم..........

اولین سحر در نجف:

سحر دوباره دل من هوای تو دارد               غزل،غزل  غم هجران به پای تو دارد

سحر در نجف تنفس پاکی وعشق بود

ونمازش چه مراعات نظیر زیبایی با قلبهای خسته و طلوع پاکی داشت

ضریح آسمانی اش شریک غمها بود وقلبهای شکسته دخیل مظلومیت و مهر علی بود

نزدیک ضریح که میرسی تمام وجودت پر میزند و به آسمان میرود

اگر مولا اذن دخول دهد ازدحام عظیم جمعیت کنارت میزنند و کمتر ازحظه ای ضریح در آغوش توست وجزیی از وجودت میشوداگر سیل معیت کنارت نزنند توصیف احساست سالها به طول می انجامد اما حیف که کنارت میزنند.........

اما همین لحظات هم خیلی با ارزش اند چرا که تلنگر مییخوری  واز جاده های پر فراز و نشیب دنیا کمی بیرون می آیی وبه ملکوت آخرت سیر میکنیم

کوفه:

کوفه یک صحرا قنوت درد داشت

کوفه یک دنیا غم وترفند  داشت

در میان این همه ابیات عشق

کوفه تنها ،چند مصرع مرد داشت

میثم تمار.......

نخل های قد بافراشته پایکوبی خرما هاییست که شوق دستان میثم را میطلبند

لعن الله قاتلک..........

ودارلحکومه ای  درکوفه از به دار آویختن مسلم درحیرت است دارحکومه آنروزها چه بود؟

حال به مخروبه ای مملواز عصیان وسکوت پشیمانی تبدیل گشته است ومزار مسلم بن عقیل به ضریح باشکوهی

لا اله الا الله..........

بعد از کوفه پا در رکاب نینوا گذاشتیم از دیار پدر به سوی پسر

غصه ای از فراق مولا علی بن ابیطالب و شعفی بحر وصال اباعبدلله حسین

زمان دارد میگذرد

 

دیگر کربلا نزدیک میشویم....
خدایا نفس هایم به شماره افتاده ... دلم طاقت گفتن  دستانم یارای نوشتن ندارند.....
.
.
.
.
.
.
.
ادامه تا پست بعدی انشالله....
  • باران...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی